شکیبا تو با یک چشم با خلق و، به دیگر چشم با مایی بدین منظور گم کردن، مشوّش ساز دل هایی نمی گویی و می سوزی، نمی جویی و می خواهی به باطن تشنه ی عشق و، به ظاهر غرق حاشایی درون سوز و برون آرا ، زبان خاموش و دل گویا برون خاکستر سرد و، درون آتش سراپایی حکایت می کند چشمت، ز میخواران هوشیاری گواهی می دهد قلبت، ز خاموشان گویایی نگاهی گر مرا باشد، تو پا تا سر نظر بازی نیازی گر مرا سوزد، تو سر تا پا تمنّایی تو می خواهی مرا اما، ز دل بر لب نمی آری تو می جویی مرا اما، به هر بزمی نمی آیی ز چشم من اگر پرسی، که مجنون تر ز مجنونم اگر زشت و اگر زیبا، تو لیلا تر ز لیلایی سخن با من بگو تا من ، بگویم از چه غمگینی نظر بر من فکن تا خود، بدانی در چه رؤیایی منم کاهی که با آهی، بلرزد دامن صبرم تویی سنگ و به طوفان ها شکیبایی شکیبایی
|
نظرات (0) |
شکیبا تو با یک چشم با خلق و، به دیگر چشم با مایی بدین منظور گم کردن، مشوّش ساز دل هایی نمی گویی و می سوزی، نمی جویی و می خواهی به باطن تشنه ی عشق و، به ظاهر غرق حاشایی درون سوز و برون آرا ، زبان خاموش و دل گویا برون خاکستر سرد و، درون آتش سراپایی حکایت می کند چشمت، ز میخواران هوشیاری گواهی می دهد قلبت، ز خاموشان گویایی نگاهی گر مرا باشد، تو پا تا سر نظر بازی نیازی گر مرا سوزد، تو سر تا پا تمنّایی تو می خواهی مرا اما، ز دل بر لب نمی آری تو می جویی مرا اما، به هر بزمی نمی آیی ز چشم من اگر پرسی، که مجنون تر ز مجنونم اگر زشت و اگر زیبا، تو لیلا تر ز لیلایی سخن با من بگو تا من ، بگویم از چه غمگینی نظر بر من فکن تا خود، بدانی در چه رؤیایی منم کاهی که با آهی، بلرزد دامن صبرم تویی سنگ و به طوفان ها شکیبایی شکیبایی
|
نظرات (0) |
مهربانا!
از دیدگان خیس و بارانی ام و از گلبرگ طلایی و پاییزی جانم،جاده ای از نیایش های سبزرا به سوی آسمان عشقت نثار می کنم تا با سبدی از شکوفه های تبسمت، نگاه مهر آفرینت، امید و عشق و رستگاری مؤمنانت رادر قلب من جاودانه سازی.
به نا م خا لق آل عبا علیهم السلا م- بارخدایابه برکت آل علی علیهم السلام پای به عرصه گیتی نها دیم وبا یادآل علی علیهم السلام از دنیا برویم ویادآل علی علیهم السلام ره توشه ای برای دوران برزخ ودوران محشر ما با شد.